گذرگاه خطرناک

فعلن اینجا وایسادم..!می خوام بدونم کجا هستم..!

گذرگاه خطرناک

فعلن اینجا وایسادم..!می خوام بدونم کجا هستم..!

سندلامو جفت می کنم..!باید حتمن امروز هر جوری که شده تا سر خیابون برم!نمی دونم چرا؟!ولی این فضا..!صدای بودنش داره حالمو بد می کنه!...سندلامو پام می کنم...خستمه..!می خوام بخوابم..!ولی باید امروز برم..هرجوری که هست به هر نحوی که شده..! پنجررو می بندمو درو می کوبم خدافط..!بیرونم..!یه نگاه به چپ یه نگاه به راست!..مستقیم باید برم!..یواش یواش..!..کیفمو توو دستام جابه جا می کنم..!پاهامو دوست دارم که یه جوری بردارم انگاری که می لنگن..!تلو تلو..یه جوری که انگاری مستمو شنگول..!این بهترین نحو واسه یه شروع تازس..!..خیلی راه نبود تا سر کوچه..!مثلن از اینجا تا ته فرشته!!!...می شینم رو پله های یه مغازه..!یه چیزی باید بخرم اما چی!؟فکر می کنم فکر می کنم فکر می کنم..!آهان..!می گمو بهم میده..... یه چند تا سوال ازم کرد!...نمی دونم چرا سوال می کرد ولی منم جواب دادم..اومدم پولشو بدم..گفت خانوم مجانیه!.شونه ای انداختم بالاهو گفتم .آ..آ...تشکر..!...باید بر می گشتم..!یکمی دلم شور بقیرو میزد..!ولی اگه برگردم یعنی بازم..!..سرمو می چرخونم..یه نگاه کردم به خدا..!کمکم می کنی؟!...صدای تبسم خدا و حرفای فرشته ها توو گوشم زنگ خورد، دستامو دادم بهشونو شروع کردم به نوشتن..!..سندلامو جفت می کنم..!باید امروز هر جوری که شده.....!